خاطرات

ساخت وبلاگ

چقددلم میخاد ی باردیگ روی فرشای سبز قدم بزنم نفس بکشم

دلم میخاد بشینم وسط حیاط و چادرموبزارم روصورتم وزاربزنم

نصف شب ک میشه برم دورش بگردم و ازاون همه عظمت توخلسه ارامشبخشش باشم

بقول اقای فرحزاد ب تعداد چیزای ک ب حق دادی و ب حق ندادی شکر اما من میگم ب همون تعداد لعنت به سعودیا

دلم واقعا میخاس ی بار دیگ مکه ومدینه باشم.

اما یاد رفتارای احمقانه اونا ک میوفتم این خاستنو کمرنگ میکنه

فقط فکر کردن بهشو الان دوس دارم... چیزایی و حایی ک خیلی ارامش عجیبی داشت

جایی ک ارامشی داشتی ک هیچجای دنیا حتی شاید توخود بهشت هم پیداش نکنی

وقتی دم صب میرفتی ک بری برای اون فرش سبزا .بعداز ی عالمه رفتارای احتمالا نژادپرستی.ی مسیر گونده رو باید میدویدی.چقد مسخره ک تومسجدبدوی!

تابرسی و ی وقت درو روی تو نبنده

وبعد بتونی ی نماز هول هولکی بخونی.ولی دلم میخاس فقط سجده باشم.

فکرش .مرورخاطراتش دلمو پر ارامش میکنه

......

بعداز محرم شدن.باحال گرفته ومریص نصف شب

پیش خودم گفتم سرتوبنداز پایین ک تامیرسی یهوببینی وسجده کنی اما همون لحطه دیدم و نزاشتن سجده اول رو همون لحطه کنم

جلوتر رفتیم و اونجا کامل ک دیدم ی جوری بود بزرگ  و عجیب.ی جوری انگار تلفیقی از بزرگی بود مهربونی. 

تا ازان صب طواف طول کشید و نزاشتن بقیه طوافو بکنیم.بعدنماز طوافوادامه دادیم

بااینکه صدای ساخت وساز اطراف زیاد بود

اما صدای گنجشکایی ک اونجابودن ی حال قشنگی میداد ب صحنه..زیر ناودون طلا نماز خوندن امثل این بود برام ک دعاهام تایید شدن همشون .انگاردلم قرص بود وهست هنوز ک دعاهامو شنید و همشوقبول کرده

......

ی شب تنها رفتم..حالاک فکرمیکنم چقد خربودم☺

هرچندیکم تومسیر نرسیده بودم.ولی پیش خودم گفتم اینجا حرم امنه.اینجا امن نباشه دیگ فاتحه دنیا خوندس.وخودموبااین فکر اروم کردم

ولی خداروشکر ک ب ارزوی بچگیم رسیدم و حسرتش بدلم نموند

امروز روضه گرفتیم خونمون.روضه حصرت فاطمه

واسم ی حس دیگه بجز روضه های دیگه داره.خیلی وقت بوددلم توخونمون روضه میخاس

دکتر دیوانه...
ما را در سایت دکتر دیوانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aaftab2136 بازدید : 211 تاريخ : دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت: 17:01