۱روز

ساخت وبلاگ

من وقتی ازدواج کردم از شهر خودم که واقعا دوسش نداشتم رفتم شهری که شوهرم ساکنش بود.ازاون اول نامزدی بااسترس بود وتاحدودی حرف وحدیث...

بعد از اون ازدواج کردیم و ساکن شدیم بماند که همش باداستان های ناجور و اعصاب متشنج بود.. رفتم سر زندگی دیگه تحمل نداشتم..

بعد دوماه شوهرم مریض شد عمل داشت هفته بعدش من عمل کردم.. 

یک ماه بعدش همسایمون ازطبقه چهارم خودشو انداخت کف حیاط ومن دیدم.

و دوماه بعد مادربزرگم فوت کرد در اثر سرطان

و ۳ماه بعد کرونا اومد

و ازاون موقع تاحالا من دچار اعصاب بشدت ضعیف و قرص های اعصاب میخورم دکتر دیوانه...

ما را در سایت دکتر دیوانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aaftab2136 بازدید : 126 تاريخ : چهارشنبه 7 ارديبهشت 1401 ساعت: 1:38