دردسر

ساخت وبلاگ

خانواده من خانواده ای مذهبی هستن کامل وانقلابی... 

من ۲۸ ساله درکنار عقایدی ک شاید قبولش نداشتم زندگی کردم و فقط مخالفت خودمو نشون دادم .ولی اونجور ک عقایدم بود زندگی نکردم..

خاستگارایی ک برای من میومد کسایی بودن ک همه مذهبی خشک و دوستنداشتنی بودن

الان خاستگار واقای نامزد باشی ازنظر عقاید مث منه ولی شبیه خانواده نیس...

و همه بخاطر حساسیت ونگرانی ک دارن و طولانی شدن رابطه نامزدی دارن داغش میکنن

و گند میزنن دقیقا ب رابطه و ب من

و هرچی من این موصوع رو میگم کسی حرفمونمیفهمه..فکرمیکنن دچار عاشقی شدم..درصورتی ک من ازاول دنبال این تیپ شخصیت بودم...

ازدوره خاسگاری من همه فامیل متوجه شدن تاحالاک ازمایش دادیم واوکی شد...

و همه دخالت میکنن ونظرمیدن...و نمیدونم چراکسی جلوشونمیگیره

من نمیتونم تواین شرایط بگم نظرندید.نمیتونم حتی حرفی بزنم...اصن بزنم هم کسی میفهمه شخصیت من اعتقاد من متفاوته

همه دارن میسنجن ک چی برای من بهتره.همه میخان طرف من کسی باشه ک صب تاشب مسجد بره دعابخونه اهنگ گوش نده ب حجاب من گیربده و....

بابا ب پیر ب پیغمبرنمیخام...

خستم کردن روانیم کردن ب ولله دیونم کردن. من خسته بشم میزنم زیرش میترسم ازاینکه خسته بشم و بی فکر به همه چیز بگم نمیخام...

اقای نامزدباشی هم حتی این موصوع روفهمیده

و من .....

امروز تست زدیم بخاطر اصرارخانواده

۶۰۰تست مسخره.مطمنم جوابش اینه ک من نمیفهمم چیزی.چون سوالاشو نمیفهمیدم

.

سوالاشو الکی جواب میدادم.... الان ب عهدی از عجز رسیدم ک فقط میخام فرارکنم اززندگی بمیرم ازاین داستان راحت شم...

دلم میخادفحش بدم....

همه زندگی اخرت منو درنظرگرفتن ک ایا بااین مرد زندگیم ب بهشت منتهی میشه

و بقیه چیزها مهم نیس

دکتر دیوانه...
ما را در سایت دکتر دیوانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aaftab2136 بازدید : 297 تاريخ : شنبه 22 دی 1397 ساعت: 3:08