خاستگاری

ساخت وبلاگ

اقاااا 

بدبختیه داریما. تا وقتی خاستگار نمیومد اعصابمون خوردبود ک نیس.حالا ک هست اعصابم خورده ک چیکارش کنم

..

مخم میخادبترکه

دوهفته پیش یکی زنگ زد ک باپسرخاهرم میخایم بیایم و مادرش چندسال پیش فوت کرده.

وکیل هستن.و ...دیگ زنگ نزد تا پیروز .قرارگزاشتیم هتل. 

ی چند دقیقه ای ما زود رسیدیم و اونا چندمین دیر.

خلاصه رفتیم ی گوشه حرف زدیم

ب واسطه شغل شریفشون خیلیییی حرف بزن بود انگار.خیلی هم مراعات میکرد بنده خدا

فکر کنم قبلش خاله خانومه هشدارهای لازم رو داده بوده.

بیشتردرباره پرونده هاش حرف میزد.ولی چیزی ک هست

من شدیدا اخلاقشو دوست میداشتم. اصولا تا یه نفر بهم روی خوش نشون میده دوسش میدارم.این اقاهم خوش برخورد و خوش خنده و خوش اخلاق بود دربرخورداول.

طبق حرفای خودش هم اهل تفریح.اهل نماز و مسجد. اهل اهنگ و دیبلودیبو . 

سرش تو پرونده هاش.. گاهی بادوساش. ک البته دوساش هم دوست ناباب ی جورایی داره هم باب

مادر نداره درنتیجه باخاله خانوم جوره. و  درنتیجه دخترخاله هاهم مثل خاهرخودش هستن.

نمیدونم چرا حرفاشوباز نمیکردتوصیح بده. 

خیلی همه قبولش دارن خودشم ک اوووه.خودشوقبول داشت.

خانوم چادری میخاد.ک هیچکدوم از خاهرو خاله ودخترخاله هاش چادری نیستن.

کلا فقط این اقاس ک یکم مذهبی در امده.ی دوبارهم گفت دیگه مثل من پیدا نمیشه ک معتدل باشه ن اینور بوم نه اونور بوم

فک و فامیلشون انگار قاطی پاتیه جشنشون.ولی ایشون نمیتشریفن.

وازاین حرفا.

میدونم اون ازمن خوشش امد.منم اخلاقشو واقعادوسداشتم

اما دوتا چیز براجلسه اول مهم بود برام.یکی اینکه اعتقادی یکم پایینه.ی جورایی اگه بخودم بخوره.اونم اگه ب خانوادم ابدا جور نیست.

دومین چیز.حس کردم بیشتربخاطر اینکه سنم داره بالا میره دلم میخاد جواب رد ندم.


دکتر دیوانه...
ما را در سایت دکتر دیوانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aaftab2136 بازدید : 229 تاريخ : دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت: 17:01